ذهن درگیر من
ذهنم مشغوله...
سردرگمم...
درگیری ذهنیم بابت مشتریه که:
جلوم نشست و از شرمندگی تلاشی که برای کلاه برداری از بانک کرده بود گریه کرد....
جلوم نشست و بخاطر شاید چند هزار تومن سود بیشتر التماس می کرد....
جلوم نشست و بخاطر جریانی که اصلا تقصیر من نبود منو تحقیر کرد...
جلوم نشست و با طلب کاری، حق یکی دیگه رو ضایع کرد...
جلوم نشست و به خاطر عصبانیت از یه سازمان دیگه به بانک من توهین کرد ...
و....
ذهنم چند وقته درگیره....
$$$$$$$$$$$$$$$$$$
[دست].... زیبا وصف کردی .... حال کردم... دمت گرم ... آفرین .
بی خیال.کار تو شعبه همینه و کاریش هم نمیشه کرد.